امیرحسین جونمونامیرحسین جونمون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
اميرعلي جونموناميرعلي جونمون، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

❤مردهاي کوچک من ❤

پدر یعنی تمام عشق

دختر که باشی میدونی اولین عشق زندگیت پدرته دختر که باشی میدونی امن ترین جای دنیا آغوش پدرته دختر که باشی میدونی مردونه ترین دستای دنیا دستای پدرته که میتونی توی دستت بگیری و دیگه از هیچ چیز توی این دنیا نترسی بابای مهربونم روزت مبارک                                        روزت مبارک باباجونیه مهربون که همیشه ی خدا درس گذشت و مهر و خوش قلبی بهم میدی       &nb...
27 ارديبهشت 1393

گردش مامی و پسری(نمایشگاه کتاب1393)

روز چهارشنبه صبح با همدیگه تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه کتاب که هم یکم تفریح بکنیم و هم کتاب بخریم بعد از صبحونه رفتیم .وای که چقدر شلوغ بود هیچوقت فکر نمیکردم که توی کشورمون اینقدر کتابخون داریم بعضی ها که با خودشون چمدون آورده بودن و پرش کرده بودن خلاصه همون اول که وارد شدیم باید از کنار یکسری ساندویچی رد میشدیم .همون اول آقا پسرمون گفت به به چه بووووووویی میاد!مامان نمایشگاه نریم.بریم ساندویچ بخوریم هرجور بود راضیش کردم و رفتیم سالن کودک و نوجوان.وای که چقدر دوست دارم کتاب خریدن رو. مخصوصا واسه پسر کوچولو کلی گشتیم و جوجه کوچولو هم که از دیدن اون همه کتابهای رنگارنگ و ع...
21 ارديبهشت 1393

سی و پنج ماهگی

ماهگیت مبارک مرد کوچولو و شیرین من چقدر زود میگذره این روزا.انگاری همین دیروز بود که یک ماه مونده بود به تولدت و من لحظه شماری میکردم برای بغل کردنت.بوسیدنت.بوییدنت. انگاری همین دیروز بود که بابا باهات حرف میزد و تو هم با لگدهات جواب میدادی. و چه عشقی که من با هر لگدت میکردم.دوست داشتم هیچوقت اون روزها تموم نشه.هر وقت به تک تک لحظه هاش فکر میکنم اشکم درمیاد. میتونم بگم جزو بهترین روزهای زندگیم بود.روزهایی که خدا رو با تمام وجودم حس میکردم.راستی...چه کسی جز خدا میتونست یه تکه از وجودم رو در درونم بزرگ کنه و بیارتش به این دنیا؟! یکماه به اولین سالگرد تولدت چه حسی داشتم.حس مادری که تمام زحمتهاش ...
10 ارديبهشت 1393

روزت مبارک مادرم!

مادر که میشی... فقط میتونم بگم باید مادر بشی تا بفهمی تمام مادرانگی های مادرت رو... تمام صبوریهاش... از خود گذشتگیهاش... و وقتی مادر شدی اونوقته که معنیه تک تک او چینهای روی پیشونی و دست رو میفهمی... روزت مبارک مامان مهربونی که بهشت توی دستات بود و  واسه بغل گرفتن من   اون رو روی زمین گذاشتی که الان زیر پاهات باشه از تو هم ممنونم پسرک شیرینم که با بودن تو طعم مادر بودن رو چشیدم و چه چیزی توی این دنیا میتونه شیرینتر از این باشه! در کنار تو من هم هر روز بزرگتر میشم.صبرم.فکرم.دلم. ازت ممنونم که من رو هم لایق این واژه کردی. لایق واژه ی مقدس مادر...   ...
6 ارديبهشت 1393
1